افزایش هوش هیجانی
«عصبانی شدن آسان است؛ همه می توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخص مناسب به میزان مناسب، در زمان مناسب، به دلیل مناسب و به روش مناسب آسان نیست.» ارسطو
اکثر ما از بهره ی هوشی (IQ) آگاهی داریم و می دانیم هر چه بهرهی هوشی بالاتر باشد احتمال موفقیت شخص نیز افزایش مییابد، و از نظر علمی، عملکرد بهتری دارند نسبت به افرادی که دارای بهرهی هوشی کمتری هستند.
با توجه به این موضوع، فرض بر این است که افراد دارای IQ بالا، در تمام جنبه های زندگی خود موفق تر از بقیه هستند، اما بعد از تحقیقات زیاد خلاف این موضوع اثبات شد و محققان متوجه شدند که عامل دیگری هم در موفقیت افراد نقش دارد، و مفهوم جدیدی به نام هوش هیجانی یا همان هوش عاطفی (EI-EQ) را معرفی کردند که در جامعه مدرن امروزی نقش تعیین کنندهتری در موفقیت افراد دارد.
هوش هیجانی
به مهارت یک فرد در شناخت احساسات و هیجانات خود و توانایی مدیریت و کنترل کردن هیجانات گفته می شود.
هوش هیجانی به انسان کمک میکند تا در جامعه حضوری فعال و سالم داشته باشد و روابط مستحکم تری برقرار کند.
دانیل گلمن اولین کسی بود که در مورد هوش هیجانی، با همین نام کتاب نوشت.
ایشان هوش هیجانی را به پنج مولفه تقسیم کرده است:
1.خودآگاهی
2.مدیریت بر خود
3.انگیزه
4.همدلی
5.مهارت های اجتماعی
خودآگاهی
به توانایی شناخت و پذیرش احساسات، ارزشها، نقاط قوت و نقاط ضعف خود گفته می شود. در واقع یک فرایند مهم درونی است که کمک می کند تا به افکار و احساسات خود و دلایلی که آن ها را در ما ایجاد کرده است آگاه باشیم تا به درک و شناخت صحیحی از شخصیت خود برسیم و در شرایط مختلف واکنشهای سازنده و مثبتی نسبت به وقایع داشتهباشیم.
برای رسیدن به خودآگاهی، راههای مختلفی وجود دارد یکی از راههای، پرسیدن است. سعی کنید هنگام صحبت کردن با خود به جای استفاده از کلمه پرسشی چرا، از کلمههای چه و چگونه استفاده کنید به خاطر اینکه سوالاتی که با چرا شروع می شوند ممکن است در فرد احساس ناتوانی و ضعف را ایجاد کنند چون معمولا پاسخ آن مربوط به نقاط ضعف و ناتواناییهای ماست. بنابراین فرد شروع به سرزنش کردن خود میکند در حالی که سوالاتی که با چگونه و چه یا چطور شروع می شوند فرد را به سمت پیداکردن راه حل، هدایت میکند.
به عنوان مثال: به جای (چرا من نتوانستم به خوبی پروژه را پیش ببرم؟) از (چطور میتوانم پروژه را پیش ببرم ؟) استفاده کنم تا منجر به خلاقیت بشود.
سعی کنید احساسات خود را ببینید و بپذیرید، در مغز ما انسانها، بخشی وجود دارد به نام آمیگدال که کار این عضو کوچک، دستور دادن برای فرار و یا حمله است.
به این صورت که وقتی در شرایط جدید قرار میگیریم به جای بررسی و تلاش ترجیح میدهیم به بهانههای مختلف از وضعیت پیش آمده فرار کنیم.
برای اجداد ما (انسان های نخستین) این راه حل در مقابله با حیوانات وحشی بسیار کارساز بوده و باعث بقای انسانها شده است اما در دنیای مدرن امروزی این کاملا خلاف گذشته عمل میکند و باعث از بین رفتن رابطهها، از دست دادن شغل و منزوی شدن انسانها میشود.
پس تا جایی که میتوانید در روابط خود به احساسات و افکار خود توجه داشته باشید و با خودتان صادق باشید.
به عنوان مثال: هنگامی که دوست شما دیر به قرار ملاقات رسید به جای انکار کردن ناراحتی خود یا قضاوت کردن و عصبانی شدن، به شیوهای درست از دوست خود بپرسید که به چه دلیلی به محل قرار خود دیر رسیده است؟
یکی از تکنیکهای دیگر برای افزایش خودآگاهی، این است که از اطرافیان خود بازخورد بگیرید و به پاسخ های آن ها توجه کنید و مقایسه کنید آیا گفتههای آنها با چیزهایی که شما از خودتان تصور داشتین یکی است یا خیر.
به عنوان مثال شما فکر می کنید شخص آرام و صبوری هستید، اما همکارتان نظر دیگری دارد و میگوید شما خیلی زود عصبانی می شوید. این موضوع نشان میدهد که شما به شناخت واقعی از خود نرسیدهاید.
تکنیک عالی دیگر برای خودآگاهی مدیتیشن (ذهن آگاهی) است، حتما در طول روز زمانی را برای مدیتیشن اختصاص بدهید به این ترتیب، خود را به سکوت و نگاه کردن به درون، دعوت میکنید و به شما اجازه میدهد که افکار خود را ببینید. با این کار شما کم کم نسبت به خودتان به آگاهی بیشتری میرسید. راه دیگری هم هست به اسم ذهن آگاهی، شما می توانید در هر کجا که هستید برای چند لحظه تمام حواس خودتان را به چیزی درون خودتان متمرکز کنید.
به عنوان مثال، در محل کارتان یا در مهمانی یا طبیعت هر جایی که هستید تمام حواس خودتان را روی دمای اعضای مختلف بدن خود متمرکز کنید در این شرایط متوجه میشوید که بعضی از اعضا، بدن شما گرمتر و یا سردتر از بقیه هستند. بدین صورت از خودتان آگاهی بیشتری به دست میآورید.
این تکنیکها و روشها به شما کمک میکنند تا به خودآگاهی برسید، البته روشهای دیگری هم وجود دارد که میتوانید با توجه به علاقه و سلیقه خود، انتخاب کنید.
مدیریت بر خود
خود مدیریتی یک فرایند درونی است که به ما کمک میکند تا در موقعیت های غیر منتظره بتوانیم واکنشهای آنی خود را که شامل احساسات و هیجانات و افکار است را کنترل کنید و از بین واکنشهای مختلف رفتار درست و موثری را انتخاب کنید. یعنی توانایی این را که در شرایط تنشزا و رفتارهای افراطی مقاومت کنید و به صورت آگاهانه و سازنده تفکرات خود را بررسی و مدیریت کنید را به دست میآورید.
خود مدیریتی باعث بهبود عملکرد شخصی و افزایش اعتماد بنفس می شود و حس مسئولیت پذیری و تعهد را در افراد بالا می برد.
میخواهم در زمینه تمرکز در حین انجام دادن کارها مثال بزنم. میدانیم که بسیار پیش آمده که وقتی تصمیم میگیریم از دایره امن عادتهای ناسالم خود بیرون بیایم، فلسفه وجودی مان ما را به چالش میکشد، به صورتی که ناگهان متوجه میشویم از مسیر اصلی کاملا خارج شدهایم.
مدیریت کردن خود یعنی اینکه بتوانیم دقت و تمرکز خود را در هر لحظه تحت کنترل خودمان داشته باشیم. بهتر است دلایل حواس پرتی خود را بشناسیم و آنها را مدیریت کنیم. مدیریت کردن خود فقط در یک جنبه بیان نمی شود بلکه باید هماهنگی را در تمام ابعاد خود اعم از روحی، فیزیکی و ذهنی ایجاد کنیم.
وقتی به زندگی خود نگاه میکنیم و اکنون میبینیم با این که اهداف درست و واقع بینانهای داشتهایم و زمان کافی را برای رسیدن به آنها در نظر گرفته بودیم ولی باز هم نتوانستیم به آنها برسیم. دلیل این عدم موفقیت بر میگردد به عادت ها و باورها و رفتارهایی که در راستای هدفمان نبوده و ناسالم هستند. یکی از اصلی ترین دلایل این است که هیچ زمان کافی را برای تغییر دادن آنها و جایگزین کردنشان در نظر نگرفته بودیم.
برای مدیریت کردن بهتر خودمان بایستی برای زندگی روزمره ی خویش برنامه داشته باشیم. برنامهای قابل اجراست که واقع بینانه باشد. بهتر است با نوشتن لیست بلندی از کارهای که میخواهید در یک روز انجام دهید خودتان را از شروع خوب یک روز محروم نکنید. سعی کنیم کارهای الزامی خودمان را اولویت بندی کنیم. برای هر روز خود چند تا هدف کوچک و مهم را در نظر بگیریم. یک زمانی را به طور مثال یک ساعت برای برنامه هایی که بدون هماهنگی پیش می آیند در نظر بگیرید.
بهتر است برای سرعت بخشیدن به کارهایتان و بالا بردن انگیزه با دوستانی که اهدافی شبیه به هدفهای شما دارند رقابتی سالم داشتهباشید.
خیلی خوب می شود اگر خودمان را نسبت به زمان متعهد کنیم و در زمان مشخص کار مشخصی را انجام دهیم.
پس برای خود مدیریتی:
برای زندگی خود هدف تعیین کنید و آن هدف را به بخش های قابل اجرا در بیاورید
عادت های ناسالم خود را شناسایی کنید و به دنبال ایجاد عادت های جدید در خود باشید
برای هر روز خود برنامه داشته باشید
با افرادی که اهدافی مشابه با شما دارند در ارتباط باشید
از کمال گرایی دوری کنید
سعی کنید روی رفتار و افکار خود آگاهی داشته باشید
انگیزه
مثل باتری برای ساعت است.
افرادی که انگیزهی بالایی دارند می توانند در شرایط چالشی و دشوار، با نظم و تداوم بیشتری به مسیر خودشان ادامه دهند.
همدلی
《یکی از صمیمی ترین شکل های احترام گذاشتن این است که واقعا به آنچه دیگری مجبور به گفتن آن است گوش دهیم.》
برایانت اچ. مک گیل
همدلی، مهارتی است که کمک میکند تا احساسات دیگران را درک کنیم و مسائل را از نگاه آنها ببینیم بدون اینکه قضاوتی صورت بگیرد. یادمان باشد همدلی کردن به معنای تایید رفتار طرف مقابل نیست بلکه به معنای این است که ما احساس شخص را درک میکنیم و متوجه مشکل او هستیم.
در کتاب به تو گوش میدهم اثر مایکل اس. سورنسن، شکل کامل تری از همدلی بیان شده است.
همدلی با گوش دادن شروع میشود و میطلبد که شما به چیزی ورای کلمه هایی که بیان میشود توجه کنید تا بتوانید تمام احساساتی که در بیان مخاطب است را ببینید و درک کنید. در مورد احساساتی که به شما منتقل می شود کنجکاو باشید و از خودتان بپرسید:《چه عواطفی را میتوانم در آنها ببینم؟ آیا آنها عصبانی هستند؟ آیا چیزی هست که نمی توانند بیان کنند و از آن ناراحت هستند؟ آیا گیج شدهاند؟ خود من نسبت به آنها چه احساسی دارم؟》
در همدلی، تمام توجه خود را به موضوع معطوف کنید چرا که وقتی با کسی مشغول صحبت هستید فقط حضور فیزیکی کافی نیست و بلکه همچنین نباید اجازه بدهید که ذهنتان توجهش را به چیزهای دیگری معطوف کند.
هنگامی که ما حضوری کامل نداشته باشیم، دیگران این موضوع را می فهمند. پس اگر احساس میکنید که نمیتوانید تمام حواس خود را به موضوع بدهید و یا فکرتان درگیر مسائل دیگری است، سعی نکنید شرایط را نادیده بگیرید بلکه وضع موجود را توضیح دهید و صحبت با آنها را به وقت دیگری موکول نمایید.
به عنوان مثال: وقتی دوستی از شما میخواهد که با او صحبت کنید، سعی کنید تمام عوامل حواس پرتی را از خود دور کنید و تمرکز خود را روی موضوع صحبت، نگهداری کنید. اگر در حال مطالعه کتاب هستید آن را ببندید و کنار بگذارید و اگر موبایلتان دم دست است آن را کنار بگذارید، تمام تلاش خود را بکنید تا با تمام وجود به صحبت هایشان گوش دهید. این کارهای کوچک به شما کمک میکند تا همدلی صادقانه و عمیقی داشته باشید.
انسان ها همیشه به صراحت احساسها و نیازهای خودشان را بیان نمیکنند بلکه به شما علامت میدهند، مثلا ممکن است بگویند:《امروز حالم خوب نیست》 یا 《چرا هیچی سر جاش نیست؟》.
در چنین مواقعی از آنها بخواهید با شما صحبت کنند، و با پرسیدن سوالهای ساده آنها را به این کار تشویق کنید، مثل:
《چه اتفاقی افتاده؟》
《چرا امروز حالت خوب نیست، چه چیزی تو را اذیت کرده؟》
اگر او به همدلی و حمایت نیاز داشته باشد، با چنین دعوت ساده و معمولی شروع خواهد کرد. اگر با تلاش شما باز هم تمایلی به صحبت کردن نداشته باشد اصلا اصرار نکنید.
در هنگام صحبت کردن، فقط به چیزهایی که مخاطب بیان میکند متکی نباشید. متخصصان ایجاد ارتباط بر این باورند که بیش از ۷۰ درصد ارتباط های ما غیر کلامیاند یعنی علاوه بر بیان، زبان بدن و لحن صدایمان و … موثر هستند.
تصور کنید با همکارتان بعد از اینکه ترفیعی که میخواسته را نتوانسته بگیرد صحبت میکنید و از او میپرسید که حالش خوب است؟ و او در جواب میگوید خوب است اما در لحن صدایش غم و ناراحتی است و تمایلی به صحبت کردن ندارد و از صحبت کردن اجتناب می کند.
در همدلی کردن سعی کنید احساستان را به آنچه که او بیان میکند نزدیک کنید، وقتی کسی با خوشحالی از برنده شدن در قرعه کشی صحبت میکند، گفتن چه خوب؟! کافی نیست و نشانگر این است که اهمیت چندانی برای موضوع قائل نیستید.
دمساز شدن با انرژی دیگران تاثیر مهمی در همدلی دارد. دادن پیشنهاد های همدلی کوچک موجب ایجاد حس امنیت و اعتماد در آن ها می شود، تصور کنید با کسی در حال صحبت هستید که هیچ واکنشی به گفته هایتان نشان نمیدهد. مسلما شما در چنین مواقعی احساس میکنید که صحبتهای شما برای او اهمیتی ندارد، در حالی که اگر هنگام صحبت کردن از کلماتی مثل:《واقعا؟》یا 《چقد ناراحت کننده است.》 استفاده می کرد به شما حس اطمینان میداد و با اشتیاق به صحبت کردن ادامه می دادید.
اگر کسی درباره تجربه منفی که داشته با شما صحبت کرد تا زمانی که خودش از شما درخواست نکرده او را نصیحت نکنید و یا به دنبال دادن راه حل نباشید. و همچنین از گفتن جملاتی که مفهوم انکار و یا بزرگ نمایی و حتی بیاهمیت جلوه دادن تجربه او را بدهد، اجتناب کنید.
مثل: 《ممکن بود بدتر از این پیش بیاد.》یا《فقط رهاش کن! ارزشش را ندارد 》. شاید حقیقتا موضوع ارزش ناراحت شدن را نداشته باشد، اما در هر حال، او از این موضوع ناراحت شده است و تنها چیزی که انتظار دارد این است که کسی پیدا شود که دلیل ناراحتیاش را درک کند.
در همدلی کردن به جای اینکه وانمود کنیم از موقعیت دیگران آگاهیم، بهتر است این حقیقت را قبول کنیم که چنین تجربهای نداشته ایم، اگر تجربهای مشابه را داشتیم هنگام بیان کردن آن یادمان باشد که از موضوع مورد بحث دور نشویم و سریع به موضوع برگردیم.
مثل تجربهی تلخ از دست دادن عزیزان، ممکن است هیچ تجربهای نداشته باشیم و هنگامی که دوستمان در این مورد صحبت میکند، به جای اینکه بیان کنیم، من میدانم تو دقیقا چه چیزی را حس میکنی! میتوانیم صادقانه بگوییم که:《 من دقیقا نمیدانم تو چه چیزی را تجربه کرده ای فقط میتوانم تصور کنم که چقد میتواند دردناک و ناراحت کننده باشد.》
و یا اگر تجربه مشابه داریم می توانیم این طور جواب بدهیم:
《متاسفم. این واقعا سخت است. میتوانم احساست را درک کنم، چیزی که گفتی را من هم تجربه کردهام وقتی داشتم جا به جا میشدم حس ترس نسبت به محیط جدید را داشتم و هفته ها طول کشید تا توانستم خودم را با محیط جدید وفق بدهم 》در آخر صحبت سعی کنید دوباره توجه را به خود شخص معطوف کنید.
چطور با دیگران همدلی داشته باشیم؟
مهارت گوش دادن فعالانه را در خودمان تقویت کنیم.
در مقابل دیگران انعطاف و سطح پذیرش بیشتری داشته باشیم.
تاثیری که بر دیگران داریم را ببینیم.
مهارتهای اجتماعی
مجموعه ای از رفتار هاست که به ما کمک می کنند تا به شکل درست و سالم با دیگران ارتباط برقرار کنیم و در شرایط سخت دچار استرس و اضطراب نشویم.
در دنیای مدرن امروزی با توجه به اجتماعی بودن انسان، داشتن روابط دوستانه و سالم به ما این فرصت را می دهد که خودمان را درست بیان کنیم و ارتقا بدهیم و همچنین به ما این اجازه را می دهد تا در شرایط مختلف بتوانیم عملکرد مطلوبی داشته باشیم.
افرادی که مهارت اجتماعی پایینی دارند غالبا به دلیل عدم آگاهی از نحوه برخورد با دیگران به راحتی کنترلشان را از دست میدهند و در روابط خود دچار سرخوردگی می شوند چون راه موثر ارتباط برقرار کردن و درک کردن طرف مقابل را نمی دانند و حتی نسبت به چگونگی بیان خواستههای خودشان هم آگاهی ندارند.
چند مورد از موارد مهم مهارتهای اجتماعی عبارتند از:
توانایی خوب گوش دادن: اینکه بتوانیم به گفتههای دیگران با دقت و تمرکز گوش بدهیم نشان گر با ارزش بودن گفتههای شخص مقابل است و کمک میکند تا شخص بتواند نظر خود را با اطمینان بیشتری بیان کند، وقتی با دوست خود صحبت می کنید سعی کنید به صحبت هایش توجه داشته باشید و او را درک کنید وبا مشارکت کردن در صحبتها، نشان دهید که برای گفته هایش ارزش قائل هستید.
صحبت کردن با دیگران در ملاقات اول سخت است چون شما شناختی از شخصیت طرف مقابل ندارید و بدست آوردن اعتماد طرف مقابل برای شروع یک صحبت به چگونگی شروع مکالمه توسط شما بستگی دارد. بنابراین بهتر است شروع صحبت با جملاتی ساده و در رابطه با شناخت از طرفین و یا موضوع مورد نظر باشد.
دانستن این موضوع که چه زمانی و چگونه سوال خود را مطرح کنیم بسیارحائز اهمیت است، چون کیفیت ارتباط را تعیین میکند.
در روابط خود تا جایی که می توانید قدردان بودن خودتان را از طرف مقابل به خاطر کمکی که به شما کرده و زمانی که در اختیار شما قرار داده نشان دهید.
تا جایی که می توانید به دنبال برقراری روابط جدید باشید، و در روابط خود از شکایت کردن اجتناب کنید.
بر چگونگی بیان تمرکز کنید. توانمند بودن در بیان خواسته ها و رساندن درست مفهوم مورد نظرتان بسیار مهم است.
با توجه به مطالبی که گفته شد به اهمیت هوش هیجانی پی می بریم و کاملا آگاه میشویم که در دنیای مدرن امروزی که انسان ها مدام در حال ارتباط با دیگران هستند برای بهبود کیفیت روابط خود، داشتن هوش هیجانی و تقویت آن، بسیار مهم است.
با سپاس فراوان از خانم زهرا کریمی برای تهیه این نوشته
استراتژی رهبری هزینه در کسب و کارها
استراتژی رهبری هزینه و نحوهی دستیابی به آن توسعه فناوری، رشد رقابت و کاهش نسبت [...]
تکنیک ها و ابزارهای برتری رقابتی
مهندسی ارزش Value Engineering هر چیز مادی و غیر مادی، بها و ارزشی دارد. [...]
ابزار محبوب SWOT
یکی از ابزارهای بسیار محبوب برای آنالیز بیزینس ها، SWOT است. ابزاری بسیار ساده و [...]
خلاصه کتاب عادت های اتمی، قسمت دوم
قانون دوم: جذابش کن؛ طبق پژوهشهایی که تینبرگن در دهه 1940 انجام داد، حیوانات رفتارها [...]
رقابت بین سه پیرمرد خودروسازی دنیا
در روزگاری هستیم که غولهای خودروسازی ژاپن هر روز در حال بزرگتر شدن هستند، به [...]
تعادل بین کار و زندگی
امروزه شاهد این هستیم که تعداد بسیار زیادی از افراد موفق در مشاغل مختلف که [...]